کورش عزيزمکورش عزيزم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
پيوند مامان و باباپيوند مامان و بابا، تا این لحظه: 23 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

کورش عزیز مامان و بابا

دوازدهمین دندان کورش

سلام نفس مامان دیروز دوازدهمین مرواریدت نمایان شد. پسرم در هفته گذشته مریض بودی پس از 3 روز تبت قطع شد ولی بدنبال ان گلودرد و سرفه شروع شد که یکشنبه دکتر رفتیم و برات آنتی بیوتیک زیترومکس تجویز کرد و از انجاییکه به راحتی پیدا نمی شه به کمک خاله و همکارانش در یک داروخانه توی خیابان گاندی پیدا کردیم. خدا را شکر که حالت بهتره . کاش می شد  نی نی ها مریض نشن هر چند بدنشون باید با این ویروسها آشنا بشه. قربون پسر مقاومم خداییش تو این مریضی خیلی صبور بودی انشاالله در همه مراحل زندگی صبور باشی . ...
27 دی 1391

پیشرفت های کورش در 10 روز گذشته

  سلام عزیزم  این چند وقت گرفتار بودم به همین دلیل در یک پست  کارهای بامزه و  پیشرفت هاتو در این مدت می نویسم. امروز تو آشپزخونه جلوی گاز رفتی شعله اش روشن بود می گی آتیش. در هر حالی که باشی وقتی وارد آشپزخانه می شی خیلی خوشحال می شی و با لبخند مشغول بیرون ریختن کابینت و کشو ... می شی. پسرم حرف زدنت خیلی با مزه است هر کلمه ای را بخش اولش را ادا می کنی. مگر کلماتی که برات راحت باشند. جارو: جا کدو : ک(با فتحه) بزودی در یک پست لغاتی را که می گی می نویسم. از اعداد عدد 10 را می تونی بگی من از 1 تا 9 را می گم و تو 10 را می گی. صدای سگ و گوسفند و زنبور را در می آوری. هاپ و بع و ززز در مور...
27 دی 1391

تب 39 درجه

پسر خوشگلم الان که این مطلب را می نویسم ساعت از 2 نیمه شب گذشته و ما مشغول پاشویه و ... عزیزم هستیم. ساعت نزدیک 10 شب یک دفعه تب کردی. تبت بالای 39 بود. استامینوفن دادیم و پاشویه کردیم. چند دقیقه پیش 38.3 بود.  از اول شب تا حالا چند بار شیر منو خوردی و الان بابایی داره با شیشه بهت شیر می ده. هر چه مایعات بیشتر بهتر. امیدوارم هر چه زودتر تبت پایین بیاد. کاش مامانت مریض شده بود. عشق مامان. مامان خیلی دوست داره. ...
20 دی 1391

وقتی کورش می خواهد بابا رو گول بزند.

سلام پسرکم از دیشب تا چند ساعت پیش دائم تب داشتی و من وبابایی مشغول پا شویه و کنترل تبت بودیم. دیشب تا صبح بیدار بودیم. خدا روشکر 2 ساعتی هست که رو به بهبودی و در حال بازی کردن. امشب زود نخوابوندیمت که تبت را کنترل کنیم و اگر لازم بود یک دوز دیگه بهت آستامینوفین بدیم.خدایا شکرت که پسرم رو به بهبود هست. الان یک کار بامزه کردی که گفتم هم از حالت بنویسم هم این کارتو به یادگار برات بنویسم. جلوی آشپزخانه را با دو تا صندلی بستیم ولی می تونی اونها رو هول بدی و وارد آشپزخانه بشی. بابایی برای اینکه نتونی بری روی یک از صندلی ها نشسته بود که تو رفتی روی فرش وسط پذیرایی نشستی  و علامت دادی به بابایی که بیا اینجا بشین. بعد از چند لحظه که...
20 دی 1391

کورش و کمک به مامان

سلام پسری کورش عزیزم خیلی دوست داره توی آشپزخانه بره. من جلوی آشپزخانه را با مبلی بستم ولی هر وقت کوچکترین منفذی برای ورود به آشپزخانه پیدا کنه وارد می شود. چهارشنبه وقتی وارد آشپزخانه شدی گفتم ببینم می خواهی چه کاری انجام بدی که دیدم می خوای به من کمک کنی. اینم عکس هاش در ادامه مطلب سلام پسری کورش عزیزم خیلی دوست داره توی آشپزخانه بره. من جلوی آشپزخانه را با مبلی بستم ولی هر وقت کوچکترین منفذی برای ورود به آشپزخانه پیدا کنه وارد می شود. چهارشنبه وقتی وارد آشپزخانه شدی گفتم ببینم می خواهی چه کاری انجام بدی که دیدم می خوای به من کمک کنی.   کورش در حال تی زدن:     حالا آشپزی:  ...
16 دی 1391

درک مفاهیم

عزیزم دیروز یک لنگه جورابت روی تخت ما بود و توی پذیرایی در حال بازی بودی. بهت گفتم"کورش جورابت کو؟ برو بیار". لنگه دیگرش پات بود. رفتی از روی تخت آوردی. وقتی جورابو تو دستت دیدم فکر کردم همون لنگه ایی که پات بوده را در آوردی بعد که دیدم اون یکیه انقدر ذوق کردم چون فکر کردم نمی تونی پیداش کنی. قربونت برم فهمیدم که دیگه تقریبا همه حرفها رو متوجه می شی. در ضمن عکسهاتم که به دیوار زدم می گم عکس کورش کجاست بهشون اشاره می کنی. عزیز دلم.   ...
14 دی 1391

کارهای بامزه

عزیزم چند تا کار بامزه در این دو هفته انجام دادی و من دوست داشتم با عکس بذارم اما چون شما خیلی بلایی نمی ذاری مامان عکس خوبی ازت بگیره. دیروز خیلی بامزه دو زانو نشسته بودی همین دوربین را آوردم حمله به دوربین... تلفن یا موبایل را می گیری و می ذاری کنار گوش خودت و شروع به صحبت کردن می کنی (البته به زبان خودت ) .اگر در حالت ایستاده باشی راه می ری و صحبت می کنی .از همه جالبتر هر چیزی که به نظرت شبیه تلفن باشه همین کار را می کنی. قربونه عقل کوچیکت. شانه یا برس را برمی داری و موی مامان یا مامان بزرگ را شونه می کنی. صدای عطسه کردن در می آری "هاچی" گاهی اوقات در عالم خودت می ری و راه می ری از این طرف به او...
11 دی 1391

حرف های کورش

دیروز بهت می گم بگو دایی . تکرار می کنی و  به سمت در می ری. خیلی داییتو دوست داری وقتی می بینیش کلی ذوق می کنی. قربونت برم. حرف زدنتم که انقدر با مزست که خدا می دونه. اینم دیکشنری کورش:   دای: دایی عم: عمو بابابا: بابا دد: بیرون رفتن دا:دالی جیش داغ چی یه: چیه کی یه: کیه البته با جیغ هم هر چی را نتونی بگی را به ما می فهمونی.   ...
11 دی 1391